روزهای سختی رو دارم میگذرونم ، از یه طرف خونه خریدن پدر و کم آوردن پول ِ آخر و بدتر از همه تنگ بودن ِ وقت ! از یه طرف تو که هیچ وقت نیستی و نمیای و ناچار به تظاهر اینکه خیلی آرومم و طفره از اینکه تنها حضور تو نیست که منو آروم میکنه ! از یه طرف سامی که آسمون و زمین و فریاد کرد که میخواد جای تو رو برام پر کنه و همون تو برای من بشه و من پر از استرس که چه شد و چه خواهد شد ... پـُرم از استرس ! پُرم از اضطراب ! پِرم از ناآرومی و دلم یه دنیا آرامش میخواد ! از یه طرف خودم با این دل ِ خودم که همه سیستمم رو بهم زده و هزار فکر در سر و گاهی به این فکر فرو مرم که آیا منم فردایی دارم یامثله راحله " مرحومه " چشمم را با کُلی آرزو بر دل ، به این دنیا خواهم بست و با خودم خاک خواهم کرد .... پُرم از خواهش ! خواهش از بودن و بودن و بودن ! و هر روز دورتر میشم از همه چیز ! از من ، تو و خدای خودم که بنازم حکمت و بزرگی ِ پرودگارم که گاهی هرچه بدووی لقمه را از تو دور تر خواهد کرد و گاهی به راحتی خواهد ساخت .... و در آخر خستم ، خسته هستم از همه حرف هایی که زدم فکر هایی که کردم خطاهایی که بر روا داشتم و از این همه نفس کشیدن باطل که راضی نیستم از هیچ کدام ! کل حرفم شاید این باشد : من این روزهام رو نمیخوام ، خدایا کافیه ...
نمی ذارم گم بشی نیلی جون!!!




من قد قد می کنم واسه توووووووووووووووووووو
تو هم جیک جیک کن واسه من
نمیذارم دلتم پر غصه شه
می خوام جوجه من شی
بسکه تو مهربونی عجقم ، همیشه از ناناحتی نیستا ! از خوبیاش هم میگم اما الان این شلکی شده
تو که نشونه ای امروز براما !
نونوچه گفتم برم یه جای غریب که هیشکی نباشه و هوار بزنم ! خدا تو رو آورد برام که بگه نمیذارم .....
نیلی جدید ترین جوووووووووووووووووووووجه من!!!
مرسی مهربون